روزای بهاری من
سلامممممممممم امروز میخوام یه پست دخملونه بزارم آخه من خیلی خیلی از کلمه ی دخترونه و عکس و فیلم و خاطره ی دخترونه خوشم میاد این پست خیلی نازه .برید نگا کنید. دوستم که اومده بود تو خونمون بازی کنم. هست. وقتی رفت من یه بازی جالب کردم مثل یه بازی آنلاین اینترنتی اومدم لباس طراحی کردم یه لباسی که خودم داشتم بعد به تن مانکن پوشوندم البته ما که مانکن نداشتیم برای همین من به جای مانکن بودم تا عصر این بازی رو انجام دادم مامان و بابامم نبودن به ساینا زنگ زدم گفتم بیاد راستش حسابی هم گرسنم بود. با هم چند تا غذا درست کردیم که همون موقع مامان و بابام اومدن بعد هم اون چیزی رو که درست کردیم با هم خوردیم. نظر که یادته باید بدی اوا خوندی نظر ندادی یادت رفت خب من الان بهت یاد آوری کردم بدو نظر بده که وقتی نظر خوب دادی میام دو برابر تو وبت نظر میدم مهربون نظر بده دیگه من منتظر نظراتونم پس منو در انتظار نزارین نظر بالای 100 میخوام
نظرات شما عزیزان:
یه روز تو خونه حوصلم حسابی سر رفته بود ولی اصلا حوصله نداشتم که با
برای همین یه جوری دست به سرش کردم که بره خونشون آخه خونشون قشنگ بغل خونه ی ما
яima |